جشنواره بایروث
صحنهپردازی جدید والنتین شوارتز از حماسه واگنر لحظات قابل تاملی دارد، اما تعداد کمی از آنها پایدار بودند و بیشتر آنها فقط حواسپرتی را برانگیختند.
در صفحات پایانی چرخه حلقهاش، نوشتههای ارکستری واگنر در موسیقی که نابودی دنیای فاسد قدیمی و طلوع دنیای بیآلود جدیدی را به تصویر میکشد، به اوج شکوه و باوری فوقالعاده میرسد . این لحظه ای است که همه چیز در این چرخه به سوی آن منتهی می شود، لحظه ای که دنیای درهم و ناصادق خدایان، که در آن مخاطب درگیر چهار اپرا و نزدیک به 16 ساعت موسیقی و نمایش بوده است، به هم می ریزد. با هر معیاری اوج است.
هنگامی که به آخرین صفحات چرخه حلقه جدید والنتین شوارتز در جشنواره بایروث رسید، کورنلیوس مایستر رهبر ارکستر جشنواره و ارکستر جشنواره، در گودال مخفی بایروث، همان طور که پارتیتور اقتضا می کرد، از پوست خود می نواختند. اما بالای سر آنها بر روی صحنه، برونهیلد ایرن تئورین، که قرار است عامل نابودی و تولد دوباره باشد، خودش را در ته استخری خالی و کثیف کنار جسد شوهرش زیگفرید، بقایای بقایای جسد، مستقر کرده بود. اسب مثله شده او در یک کیسه پلاستیکی و بدون هیچ پیشنهادی در صحنه سازی شوارتز که به لحظه ای از اهمیت هنری رسیده است.
فایده ای نداشت که تئورین به تازگی گزارشی نامشخص از صحنه پایانی گوتردامرونگ، یکی از قطعات آوازی عالی این چرخه ارائه کرده بود. اما اگر نقطه اوج این حلقه حاوی هر گونه پیشنهادی بود که نظم جدیدی از چیزها به نحوی ممکن شده است، به سختی میتوان فهمید که کجاست. موسیقی، به طور خلاصه، همه چیز را می گفت، اما صحنه، یک استخر خالی پر از آشغال، هیچ چیز. با پایین آمدن پرده، جنجالی از هو کردن – همراه با تشویق نیز به راه افتاد.
تماشاگران از سراسر جهان به بایروث سفر میکنند تا چرخه حلقه را هر زمان که روی صحنه میرود تماشا کنند. تئاتر هدفمند واگنر هنوز جذابیت و رمز و راز فوق العاده ای دارد. گهگاه همه چیز به هم می رسد، همانطور که در سال 2017 بری کوسکی Die Meistersinger به رهبری فیلیپ جردن و قبل از آن در پارسیفال درخشان استفان هرهایم در سال 2008 به رهبری دانیله گاتی انجام شد. اما روزهایی که بایروث میتوانست ادعا کند که استانداردهای جهانی را در تولید واگنر تعیین میکند – همانطور که در اواخر قرن نوزدهم با شروع جشنواره و سپس دوباره پس از جنگ جهانی دوم، زمانی که نوه آهنگساز ویلند واگنر و جانشینان پاتریس شرو و هری انجام داد. کوپفر کارها را دوباره درک کرد، رفته اند.
چرخه شوارتز نقطه عطف دیگری در از دست دادن مداوم اقتدار و جهت بایروث بود. حتی ممکن است به شیوه واگنری واقعی بگویید که این یک چرخه حلقه نفرین شده بود. در ابتدا برای سال 2020 برنامه ریزی شده بود، به دلیل همه گیری همه گیر با دو سال تاخیر وارد شد و یک رهبر جدید به نام مایستر که در مدت کوتاهی پس از ابتلای پیتاری اینکینن به کووید، به خدمت گرفته شد. کارگردانی مایستر روان و با مهارت بود، بدون اینکه به عالی بودن رهبری کریستین تیلمن در اجرای لوهنگرین در میانه هفته حلقه نزدیک شود. انتخاب بازیگران مهم درست تا اولین اجراها تغییر کردند، توماس کونیچنی در جریان Die Walküre به دلیل شکستن یک صندلی خود را مجروح کرد و مایکل کوپفر رادتزکی را ملزم به تعویض موفقیت آمیز در مدت کوتاهی کرد و کلی هیلی در نقش زیگفرید به جای استفن گولد قدم گذاشت. Götterdämmerung در آخرین لحظه.
با این حال این چرخه لحظات خوبی را رقم زد. ایده شوارتز، در راینگولد ، که گناه اساسی چرخه، مصادره یک کودک است، نه طلایی که از آن حلقه ای از قدرت ایجاد می شود، به بهترین معنا چالش برانگیز بود. در Die Walküre، با موفقیت یک لحظه بزرگ دیگر را در برابر وحشت سنت گرایان زیر و رو کرد، او تمرکز نهایی اپرا را بر پیروزی بیهوده فریکا بر ووتان قرار داد، نه وداع ووتان با دخترش برونهیلده. در زیگفرید، باز کردن برونهیلد با باندپیچی محکم برداشتی چشمگیر از لحظه کشف زن زیگفرید بود. از برخی جهات، موفقترین صحنهسازی این چرخه، عمل دوم گوتردامرونگ بود که بدون سر و صدا یا حواسپرتی در داخل یک مجموعه مکعب سفید ساده اجرا شد که شبیه بازگشتی به قرن بیستم بود.
کیفیت آواز هم اپیزودیک بود. تنها اجرای واقعا برجسته، Sieglinde لیز دیویدسن بود، اجرای برای سنین. کلاوس فلوریان فوگت، در نقش لوهنگرین زیر نظر تیلمن، لحن ماورایی خود را به زیگموند نیز آورد، که در اعلان صحنه مرگ با برونهیلد برجسته بود، اما در انتقال تنهایی شکنجهشده شخصیت کمتر مؤثر بود. بسیاری از Wotan های مختلف (سه تا بودند) به جای قابل توجه کافی بودند. دو برونهیلد (دانیلا کوهلر در زیگفرید و تئورین در دو اپرا دیگر نقش آفرینی کردند) به همان اندازه که نقش ایجاب می کرد، فرمانده بودند. آندریاس شاگر یک زیگفرید شیدایی فوقالعاده بود که در سراسر اپرای نامش بهشدت دلهرهآور بود. اولافور سیگودارسون آلبریچ خوب و قابل قبولی بود. گئورگ زپنفلد هاندینگ نمونه.
با این حال، اغلب اوقات، این چرخه یک تکه تکهای بود که به طور خلاصه مورد توجه قرار میگرفت و سپس دوباره از آن خارج میشد. ایده های روشنگر دنبال نمی شدند و در حقیقت اغلب پایدار نبودند. سعی میکرد کارهای زیادی انجام دهد، برخی از آنها جالب و تامل برانگیز، بیش از حد آن صرفاً حواسپرتی و بیاهمیت بود. شخصیتها و جزئیات اضافی (مانند بچههای بینمونه از شخصیتهای مختلف) را اضافه کرد، در حالی که بسیاری از نیات واگنر را نادیده گرفت (حلقه، نیزه، اژدها، شمشیر متناوب و تلاشی بیدلیل برای یک تارنهلم وجود نداشت). چرخه شوارتز در نهایت به پایان رسید زیرا هیچ ایده بزرگ یا متحد کننده ای نداشت – حتی یک ایده متحد کننده واقعا بد مانند حلقه بایروت پرمدعا 2013-17 فرانک کاستورف که قبل از این یکی بود.
چرخههای حلقه جدیدی در حال ظهور هستند، زیرا خانههای اپرای جهان پس از همهگیری به ریتم خود باز میگردند. این یک بازار رقابتی است. از جمله، یک مورد در لایپزیگ در ماه ژوئن مورد استقبال قرار گرفت، یک مورد امیدوارکننده در زوریخ، دیگری در برلین در پاییز امسال و دو مورد در لندن در سالهای آینده وجود دارد. بایروث مکان فوقالعادهای باقی میماند، توانایی بلندپروازانه آن برای سوار کردن یک چرخه جدید در یک فصل قابل توجه است، و حلقه صدوپنجاهمین سالگردی که در سال 2026 در آنجا نصب میشود، بدون شک یک رویداد جهانی خواهد بود. اما جشنواره به نظر می رسد که اگر بخواهد شهرت و توجه داشته باشد نیاز به بازنگری اساسی دارد.