این یک ملاقات تقریباً رسمی است. در یک مهمانی جدی که نمیشود «خر پلیس» بازی کرد. یا مثلاً در موزه حیات وحش که نمیشود لُپ اورانگوتان را کشید. پس نباید توقع داشته باشید با این خودروی چند میلیاردی دل به دریا بزنیم و گازبازی کنیم. یک دور کوتاه و والسلام.
پشت فرمان، حس نشستن روی صندلی دندانپزشکی را داشتیم. راحت ولی پر استرس. نه فقط به خاطر اینکه سوار تنها آئودی R8 V10 Plus کوپه کشور شدیم. بیشتر به این دلیل که فضای داخلی بسیار پرحرارت و ملتهب بود. ارکستر بزرگی را تصور کنید که برای شروع یک سمفونی سنگین به دستهای کنداکتور (رهبر ارکستر) نگاه میکنند. چه سکوت ترسناکی. همهچیز برای یک بمب گوشنواز صوتی که روح را به لرزه درمیآورد، آماده است. این همان سکوتی است که قبل از زدن دکمه استارت همهجا را فرا گرفته. انگار 40 نوازنده سوپاپ، منتظر کوچکترین اشاره برای دمیدن در لولههای قطور اگزوز و تبدیل شدن به توبا (بزرگترین ساز بادی) هستند.
لمس دکمه قرمز استارت، یک بوق ریز و بوووووم. خُب مشخص است که اصلاً این خودرو مناسب روشن کردن در پارکینگ خانهها نیست. لرزه و رعشهای که R8 به راه انداخت را قبلاً حتی با هامر H2 و کوروت C8 هم تجربه نکرده بودیم. نگفتیم بلند. گفتیم مهیب.
سیستم کواترو در حالت عادی فقط در سرعتهای پایین نیرو را بین دو محور منتقل میکند و هرچقدر که سرعت بالاتر میرود، نیروی به سمت محور عقب بیشتر میشود. اینی که گفتیم را در حرکت تست نکردیم. از روی کاغذ خواندیم. آئودی فوق یکی از معدود سوپراسپرتهای واقعی بازار بود که میدان دید خوبی برای راننده فراهم میکرد. اگرچه که R8 خودش را یک GT (گرند توریسمو) معرفی نمیکند ولی مشخص است که میتوان برای مسافرتهای کوتاهمدت روی آن حساب کرد.
با اینکه مثل هر اسپرت دیگری، به منظور افزایش چسبندگی این خودرو نیز به سیستم تعلیق ریسینگ و فشرده مجهز و ارتفاع از سطح زمینش بسیار کم بود، ولی در برخورد با دستاندازها و پستی بلندیها خویشتندار و فروتن بود. البته در این میان نباید از نقش تایرهای 20 اینچی میشلن صرفنظر کرد. فرصت و اجازه بیشتری برای سر و کله زدن با این نگین سبزپوش را نداشتیم. تازه داشتیم از پای طاووس بالا میآمدیم و به جاهای خوبش میرسیدیم که صاحب ماشین از دور چشمک زد.
راستی گفتیم که این تنها R8 V10 Plus «کوپه» کشور است. خبرهایی داریم که یک نمونه اسپایدر (روباز) همین خودرو با همین رنگ هم بهصورت گذرموقت وارد شده است.
عکاس: عرفان اسلامپناه
source