میلاد نوروزی*
اگر فلسفه ورزی مستلزم اقامه برهان و دفاع از مقدمات و تحلیل منطقی پیش فرضهاست؛ به نظر میرسد در نقطه مقابل کاری است که بیننده عادی فیلم انجام میدهد. اگر چنین است، پس به چه معنا میتوان از رابطه سینما و فلسفه سخن گفت، آیا سینما میتواند منشأ فلسفه ورزی باشد؟ آیا سینما میتواند پرسشهای فلسفی مطرح کند و به آنها پاسخ دهد؟
برنامه تلویزیونی «امتداد» از همین چشم انداز به مضامین و فلسفه پسِ مضامین محصولات رسانهای و هنری دنیای امروز پرداخته است (فیلم؛ قسمت ۱ تا ۴، شبکههای اجتماعی؛ قسمت ۵ و بازیهای رایانهای؛ قسمت ۶). در واقع ایده «امتداد» از یک گزاره به ظاهر ساده و ممتنع اما در واقع به غایت پیچیده و مشکل شکل گرفته است.
دست اندرکاران این برنامه کوشیدهاند تا از ایده هنر برای هنر گذر کنند و در هر بخش در قالبی فراتر از سینما به معنای هنری و وجه سرگرمی آثاری که آنها را مورد بررسی قرار میدهند، بپردازند. آنها تلاش کردهاند با نمایش برخی آثار پرفروش و تاثیرگذار جهان امروز، ضمن افق گشایی برای مخاطبان خود، به آنها در درک و فهم عمیقتر مضامین فیلمها کمک کنند و آنها را به عمق و پس فرهنگ و جهانی ببرند که این آثار در آنها ساخته شده است.
در واقع این برنامه کوشش میکند با ورود به محتوای فلسفی فیلمها، مخاطب را به ساحت ذهن و فکر کارگردان و فهم او از هستی دعوت و آشنا کند. در هشت قسمتی که از «امتداد» گذشته است، عوامل آن کوشیدهاند تا برنامهای متفاوت در حوزه نقد سینما هم از حیث محتوا و هم از حیث شیوه ارایه به تماشاچیان رسانه ملی و مخاطبان خود ارایه دهند. اما بندی که سازندگان برنامه روی آن حرکت میکنند بسی مستعد دور خوردن و پیچ افتادن در ورطه توطئه و توهم استیلا است. لذا بسیار باید دقت شود فراتر از وجه نظری و فلسفی آثار مورد بررسی به این آثار پرداخته و یا چیز دیگری بر آنها سوار نشود. شاید اگر به جای مجری-کارشناس برنامه دو منتقد با دو دیدگاه متفاوت مقابل هم مینشستند، این حس به مخاطب دست نمیداد یا حداقل داوری قابل پذیرشتری درباره روایت راوی برنامه و جمع بندی پایان برنامه صورت میداد.
جامعه شناس و پژوهشگر اجتماعی
source