نامه‌های بنجامین بریتن به شریک زندگی‌اش پیتر پیرز صمیمی، صادقانه و آشکار است – زندگی‌هایی را که در زمانی که عشق آنها غیرقانونی بود، آشکار می‌کند. آیا من، یک همجنسگرای ایرلندی شمالی قرن بیست و یکمی، می‌توانستم ارتباط برقرار کنم؟

خواندن نامه های بنجامین بریتن و شریک زندگی اش پیتر پیرز مرا تنها می کند. در رابطه 39 ساله آنها نوشته شده است، آنها – در کل – وقایع زمانی هستند که جدا از هم سپری کرده اند. گلابی، بیشتر، برای اجرای کنسرت و نوشتن در خانه برای آهنگساز غالباً پینگ. بریتتن، منفعل تر، پاسخ می دهد. دلتنگش من شنیده ام که آنها را نامه های عاشقانه می نامند. هستند آنها؟
مطمئناً در روزهای اول یک علاقه پسرانه وجود دارد. دو مرد جوان گیج نشده؛ از نظر جنسی پرانرژی هستند و در مورد تمایل خود به بدن یکدیگر صریح هستند ("من هرگز یک شب خاص را در گرند رپیدز فراموش نخواهم کرد"). اسامی حیوانات خانگی ("گربه بیدمشک") و اظهارات بزدلانه فراوانی وجود دارد که همگی جای خود را به اشتیاق جفت برای با هم بودن می دهند. اینجا عشق هست، مطمئنا عشق عمیق، وابسته به عشق شهوانی، پافشاری.
اما چیز دیگری وجود دارد. حس درهم تنیده شدن زندگی ها. مشاغل همگرا می شوند، سپس ادغام می شوند. چت تجاری، شایعات حرفه ای، توصیه های پزشکی و برنامه ریزی سفر به اندازه عشق. و فکر می کنم اگر صادق باشم، این چیزی است که باعث می شود احساس تنهایی کنم. من برای آنچه این نامه ها به تصویر می کشند درد می کشم: زندگی مشترک. عشق، و بقیه، با هم.
وقتی سوپرانوی آمریکایی لوسی شاوفر از من خواست تا یک چرخه آهنگ بر اساس این متون برای جشنواره موسیقی چلتنهام بسازم، احساس کردم که او – مثل من – به صمیمیت آنها کشیده شده است. چیزی فضولانه، ممنوع، حتی ناهموار، در مورد خواندن مکاتبات عاشقانه خصوصی شخص دیگری وجود دارد – صرف نظر از اینکه دلیل آن چقدر از نظر علمی مهم است. (ما می دانیم که این زوج قبل از مرگشان با انتشار موافقت کردند، اما با این حال – آنها نمی توانستند تصور کنند که اولین بار آنها را نوشتند منتشر شوند!)
من قبلاً نامه های بریتن/آدن را با مارک ریونهیل، نمایشنامه نویس، غارت کرده بودم، زمانی که آهنگ های ناتمام کاباره را برای صدمین سالگرد تولد آهنگساز در سال 2013 تکمیل کردیم. من از این "نامه های عاشقانه" آگاه بودم، اما آنها را رد کرده بودم. آودن برای من معنایی داشت و تأثیر او بر بریتن به عنوان یک همجنس‌گرا – به نظر من – قابل توجه بود. او دیدگاه آهنگساز، سیاست او را شکل داده بود. اما گلابی؟
شروع کار، رد شدن از طریق نامه ها بسیار دور بود. من در دهه 80 در یک شهر کوچک در ایرلند شمالی بزرگ شدم – مشکلات. تنیس روی چمن و شوبرت در اولویت نبودند. بریتن و پیرز پسران مدرسه دولتی پایان امپراتوری، سلطنت طلبان طبقه متوسط بودند که لهجه های متاثر و فلانل در هر کشو داشتند. کراوات می بستند. تعظیم کردند. آنها پیش از ایدز، قبل از استون وال، پیش قانونی (قبل از دانا بین المللی، قبل از DUP!) بودند. ارتباطی وجود نداشت.
من عجیب و غریبم را آشکارا می پوشم. من کراوات نمی زنم. من به یک معنا واکنشی علیه نسل بریتن/پیرز هستم. اما پس از آن غیرقانونی نیست که من یک مرد را دوست داشته باشم. اگر نامه عاشقانه ای که من می نویسم رهگیری شود، تهدیدی به زندان نیست. پس چطور شد که این دو مرد، که اینقدر دکمه‌هایشان را بسته‌اند و با قدرتمندان بیگانه بودند، من را آزاد کردند، احساس کردند که می‌توانند در دنیای قبل از ولفندن برای یکدیگر نامه‌های عاشقانه بنویسند، زیرا می‌دانستند که هر کلمه می‌تواند علیه آنها در دادگاه استفاده شود؟ چگونه در سال 2022 هنوز آنقدر شجاع نیستم که دست مرد دیگری را در ملاء عام در بلفاست بگیرم؟
البته بریتن و پیرز هر دو در دنیایی نادر بودند. آنها دوستان شیک داشتند، سیاستمداران و افراد سلطنتی را می شناختند. آنها بیشتر از یک فرد معمولی در یک دستشویی عمومی در لیورپول محافظت می شدند. اما دیگران در دنیای خود،جان گیلگود و لرد مونتاگو به جز دو نفر، چندان خوش شانس نبودند. خطر وجود داشت. اما در نامه ها به این موضوع کم اشاره شده است. یک هشدار کوتاه در نوامبر 1948 از بریتن می‌خواهد که پاکت‌ها را با دقت بیشتری مهر و موم کند ("آخرین موردی که در اقیانوس اطلس کاملا باز شد!") اما کنایه نادری از خطر است. به خصوص عجیب است که هر دو مرد مخالف وجدان بودند! آیا آنها احساس محافظت می کردند؟ این ساده لوحی بود؟ شجاعت؟ یا فقط عشق پرشور و غیرقابل توقف؟
سافولک بخشی از اسطوره آهنگساز است. دریا، قایق ها، بلا، بلا، گریمز، بلا. بازدید از Aldeburgh با همکاری همکاران همراه است، "آیا صدای دریا را دوست ندارید؟" آره؛ اما من به عنوان یک مرد همجنس گرا فریاد می زنم، "آن دو پری اینجا چه کار می کردند ؟" برای افراد عجیب و غریب، شهر مکان است. نه گمنامی متورم آن، بلکه امنیت آن. جامعه، کلوپ‌ها، رفقا، عاشقان آن – شهر وقتی به بیرون از شهرها تف می‌خوریم ما را جذب می‌کند. شرم را به سطح هومیوپاتی کاهش می دهد. ما را نجات می دهد.
پس چرا به قایق های ماهیگیری و جشن های روستایی عقب نشینی کنیم؟ آیا این همان چیزی نیست که آنها سعی داشتند از آن فرار کنند؟ اما آیا این کاری نیست که من انجام دادم؟ در سال 2011، لندن را ترک کردم و به شهر محل تولدم ایرلند، لورگان، در شهرستان آرماگ برگشتم. من عقب نشینی کردم.
این یک عمل بی‌رحمانه خودآزاری – قطع کردن 20 سالگی – بود که در برابر آن احساس ناتوانی می‌کردم. چرا؟ حدس می‌زنم، در آن زمان، در ذهن من، آینده‌ای در کانون توجه قرار گرفته بود: آثار بزرگ‌تر، اپرا، گروه خودم، و من باید از آن محافظت می‌کردم. شهر به یک تهدید تبدیل شد. ناپایدار. با صدای بلند فاقد راک، ریشه، افرادی بود که شبیه من بودند. من یک خانه هنری می خواستم. کلمه ای که به عنوان یک دگرباش ایرلندی شمالی هرگز آن را به طور کامل نپذیرفته بودم. من می خواستم از جایی باشم و این به معنای ساختن موسیقی در آنجا بود. بنابراین، مانند یک داوطلب برای مأموریت مریخ، انزوای نسبی را به عنوان وسیله ای برای آزادی موسیقی آینده انتخاب کردم. دور خودم قلعه ساختم. اما من این کار را بدون گلابی انجام دادم. و – بیایید صریح باشیم – از نظر احساسی من را از بین برد. سالها تعدیل و مشروب خوردن منجر به این شد که من خودم را در قفس دشمن فانی ام قرار داده ام: خودم!
بن از نظر احساسی باهوش تر از من بود. نامه های او همان غریزه را آشکار می کند: نیاز به جدا شدن و محافظت از خود. اما او می داند که فقط می تواند این کار را با گلابی در کنار هم انجام دهد. او هر دو را از دنیا دور می کند تا دوباره آن را بیافریند. دنیای موزیکال، امن و عجیب خودش. او – و پیتر. بسیار متفاوت از تصویر عمومی آهنگساز برجسته.
این را در موسیقی او می‌شنوم: دوگانگی خصوصی و عمومی. توناژ درخشان و هماهنگی از هم گسیخته و دور. درگیری نقاب، توهم. صراحت و فریب در عین حال. در نوشتن موسیقی خودم برای این دوره، تقریباً در دو سبک نیز نوشته ام. تنظیمات Britten شکننده، ریسمانی و بدون شکل هستند – جستجوگر. در حالی که حروف Pears، آهنگ‌های جوشان و مبتنی بر پیانو هستند و مملو از کنایه به کارنامه خود Pears (از جمله الهه اردوگاه، کول پورتر) هستند. نامه های عاشقانه خودم را حدس می زنم، اما به هنر ترانه. و به گلابی؟
امیدوارم. موسیقی بریتن اغلب حول فکر پیتر می رقصد. عشق او. تضاد آهنگساز با خود جنسی خودش (حتی غیبت های گلابی از آلدبورگ در برخی موسیقی ها شنیده می شود). و موسیقی او در من نفوذ کرده است. مهم نیست چقدر سعی می کنم جلوی سرازیر شدن آن را به صفحات خودم بگیرم، این کار را می کند. بنابراین من وسوسه می شوم که وقتی در مورد نحوه تنظیم این حروف صحبت می کنم، بگویم که بریتن قبلاً آنها را برای من تنظیم کرده است. من محصول موسیقی او هستم. یک وارث موسیقی من به خاطر او وجود دارد. و او وجود دارد به خاطر دنیایی که این نامه ها تضمین کردند. همه چیز به "پیتر عزیز" برمی گردد.
بنابراین من اشتباه کردم که گفتم ارتباطی وجود ندارد. موسیقی وجود دارد. و عجیب بودن و نیاز به محافظت از خود و غریزه ساختن قلعه در اطراف خود. فوریت، ایمنی خانه وجود دارد. اطمینان خاطر از نوشتن «دوستت دارم» و دانستن آن اشتباه نیست. ما متصل هستیم. و آیا این داستان عجیب و غریب نیست؟ قدرت از طریق هویت مشترک؟ غرور؟
الان نامه ها را می خوانم و تنهایی برمی گردد. شاید تبدیل به حسادت شود. به حصیر خالی در نگاه می کنم و آرزو می کنم نامه ای آنجا باشد. یکی از یکی مثل گلابی، روز شماری می کند تا پیش من برگردد. نمی دانم آیا موسیقی من بهتر است؟
چرخه آهنگ Conor Mitchell به دو طرف نگاه کن در جشنواره موسیقی Cheltenham در 16 ژوئیه به نمایش در خواهد آمد.

source

توسط artmisblog